گاهی وقتها چقدرساده عروسک می شویم نه لبخندمی زنیم نه شکایت می کنیم فقط احمقانه سکوت می کنیم
تبانی دل
آمد و آرام در دلم جا گرفت.این دشت سرخ را زیبا ز ما گرفت.چشم او سرچشمه نگاه دل شد. نیاز دل راه و رسم او شد.دل تبانی کرد و از ما دل گرفت.راه بر ما بست و راه خود گرفت. ای دل تو دریای خروشانی دمادم. منم آن کشتی بشکسته درهم.اگر آرام گیری یاد آری. مرا در بستر دریا نذاری. ×/×/×/.
غربت
تو غربت نگاه من ترانه هام آتیش گرفت برای تو ای عشق من!عمر دوباره ای گرفت قسم به برفای سفید بگو گناه من چی بود که رفتی و شدی برام یه قصه ی بود و نبود مخمل برفای سفید رو گونه هات نشسته بود وقتی که میگفتی دلت یه لحظه عاشقم نبود روزای سرد و بی نفس چه زود برام تکراری شد از اونروزی که رفتی تو هیشکی برام توهم نشد میخوام صدات کنم ولی اینو میدونم که دیره اسمت نشسته بی ریا رو لبای یکی دیگه قدم قدم تو جاده ها به عشق تو راهی شدم اما چه سود وقتی برات حتی تمنا نشدم